حجاب و عفاف دختران امروز

اهمیت حجاب دختران در اجتماع

حجاب و عفاف دختران امروز

اهمیت حجاب دختران در اجتماع

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۶
ارديبهشت


حجابــــ

احترام به حرمت های الهی ست

و

چادر - حجاب برتر -

بله ی بلند من است به یکتا معشوق عالم، به خدای مهربانم

...

کمی فکر کن ...

تو با بی حجابی به چه کسی بله می گویی؟

www.heejab.blog .ir

  • علی موسوی
۲۶
ارديبهشت


  • علی موسوی
۲۶
ارديبهشت

گـاهـی کـه چـادرم خـاکـی میشـود …

از طعنــه هــای مــردم شـهــر …

یاد چفیـه هـایی می افتـم …

که برای چادری ماندنم …

خــونـی شدند …!

  • علی موسوی
۲۳
ارديبهشت


  • علی موسوی
۲۳
ارديبهشت

شاید لباس را زود به زود بشود عوض کرد یا خانه را فروخت ولی «فرهنگ» و «اخلاق» هویت ماست.

نباید به این زودی و سادگی، شخصیت و هویت خود را بفروشیم و عوض کنیم.


برای مقاومت در برابر سیل تهاجم فرهنگی باید «سدّ ایمان» زد و از مرز عقیده و و اخلاص و فرهنگ حجاب و

عفاف نگهبانی کرد.


خودباختگان در برابر فرهنگ بیگانه، به راحتی «خدا» را هم می‌بازند.

برگه‌ی «هویت» خود را گم نکنیم!

  • علی موسوی
۲۳
ارديبهشت


  • علی موسوی
۱۸
ارديبهشت


  • علی موسوی
۱۸
ارديبهشت


  • علی موسوی
۱۳
ارديبهشت
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... می خوری تو و هفت جد آبادت … خجالت نمی کشی؟ …

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …

  • علی موسوی
۱۱
ارديبهشت

داشتم از یکی از خیابون های مرکز شهرمون رد می شدم دیدم دختر خانومی یه ساپورت پوشیده با یه مانتوی نخی خیلی خیلی راحتی که همه وجناتش پیدا بود، من که یه خانوم بودم خجالت میکشیدم بهش نگاه کنم.....آخه خیلی جلب توجه میکرد
رفتم جلو و با احترام بهش سلام دادم و روز بخیر گفتم....... منو دید گفت... ها!!......... چیه لابد اومدی بگی که این چه وضعشه؟........ مگه وکیل وصی مردمی؟........

ولی من بهش گفتم که نه باهات کاری ندارم خواستم بپرسم که ساپورت خوشکلی داری خیلی خوش رنگه بهت هم خیلی میاد از کجا گرفتی؟..............
کم مونده بود شاخ در بیاره....... با صدای آرومی گفت واقعا... ببخش فکر کردم که شما هم مثل بعضی ها میخواهی گیر بدی..........

گفتم که نه کاری باهات ندارم لباس خوشگلی داری ولی لباس خوشگل رو باید جاهای خوشگل پوشید حیف نیست این لباسهای خوشگل رو برای آدمهای هرزه نشون بدی اونهایی که دندون برای من و شما تیز کردن؟!!!...

 دیدم سرش رو انداخت پائین گفت: عوضش می کنم ولی پول آژانس ندارم....... پیش خودم گفتم لابد از خونه تا اینجا که میگفت مسافت زیادی داره حتما پیاده اومده.......... برای خود نمایی بوده یا؟...... چند نفر تا اینجا مزاحمش شدن؟

در هر صورت، با هم دیگه سوار آژانس شدیم و رفتیم سر کوچه شون پیاده شد.... پیاده شدنی بهم گفت که خیلی ماهی...... چند بار دیگه بعد اون قضیه دیدمش، این دفعه مانتوی خوبی پوشیده بود ولی میتونه بهتر هم بشه..

با خودم گفتم که اگه باهاش بد برخورد میکردم آیا اون لباس زشت رو عوض میکرد.......؟
خدای شکر به ارزش حجابی که برام دادی

  • علی موسوی