روزگاری شهر ما ویران نبود دین فروشی اینقدر ارزان نبود
صحبت از موسیقی و عرفان نبود هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود
دختران را بی حجابی ننگ بود رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
مرجعیت مظهر تکریم بود حکم او را عالمی تسلیم بود
اینک اما .........
پشت پا بر دین زدن آزادگی است حرف حق گفتن عقب افتادگی است
چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم، دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوش رنگ ترین زنهاست را مىزند.
چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مىآیند تا لذت ببرند، ذره اى به تو محل نمىگذارند.
چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و... راه مىروید و صد قافله دل کثیف!! همره شما نیست.
چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید
چه لذتى دارد وقتى کرم قلاب ماهىگیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید.
چه لذتى دارد وقتى مىبینى که مىتوانى اطاعت خدایت را بکنى؛ نه هوایت را
چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مىروید؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان رهگذرید.
چه لذتى دارد این حجاب!